می نویسمت به نام عشق!
نوشته شده توسط : سارا


 


خدایا امشب که دلتنگی هایم را ورق می زدم به صفحات خالی از با تو بودن رسیدم...


صفحاتی که از تو غافل بودم و بی تو سپری کردم...


همان صفحاتی که بی تو سفید ماندند!


آه که بوی بی معرفتی و بی مهری مشامم را آزرد،


چه بی وفا بودم که ناآگاهانه چندین خط را بی حضورت گذراندم!


سطر به سطر آن صفحات تیری شدند بر قلب نازکم،


دلم برای با تو بودن پر کشید!


بی اختیار نامت بر زبانم جاری شده بود و قلبم بهانه ات را می گرفت!


به دنبال نشانه ای از تو صفحات دیگر را ورق زدم،


گاهی پر رنگ و گاهی کم رنگ حضورت را حس کردم،


کلمات ناسپاس و ناشکر در گوشم زنگ می زدند و خود را به رخم می کشیدند!


سرم را با عصبانیت به طرفین تکان داده تا از این افکار رهایی یابم،


بی فایده بود!


یاد تو و یاد بی محبتی هایم فراموش نشدنی بودند!


از این همه بی توجهی از خود متنفر شدم!


باید برمی گشتم،آری،بایستی از اول دفتر را شروع می کردم


و صفحاتی را که بی تو گذشته بودند ویرایش می کردم،


باید تمام صفحات زندگیم عطر خوش وجودت را به خود می گرفتند،


و مرا نیز عطرآگین می کردند!


چرا که دلتنگی هایم را می توانستم لابه لای این حس زیبا،


میان این عطر دلنشین گم کرده و تلخی آن را به شیرینی حضورت بفروشم!


پس می نویسمت،


به نام عشق،


به نام زندگی،


به نام همه چیز،


که بی نامت هیچ نیستم!


 


"سارا زیبایی"





:: موضوعات مرتبط: درددل با خدا , ,
:: بازدید از این مطلب : 964
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 10
|
مجموع امتیاز : 10
تاریخ انتشار : چهار شنبه 25 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: